گشتاسب یا کی گشتاسب شاهنامه را ، ابتدا به روایت دقیقی و سپس به نقل فردوسی می شناسیم . او پسر لهراسپ پسر کی پشین پسر کی قباد است که دقیقی می گوید پس از آنکه کیخسرو از کار دنیا خسته شد پادشاهی را به لهراسپ سپرد که دو پسر به نامهای گشتاسپ و زریر داشت . گشتاسپ در جوانی تقاضای تاج و تخت از پدر کرد و چون آرزویش برآورده نشد به روم رفت و در آنجا پس از رنج و سختی فراوان با کتایون دختر قیصر که دلباخته او شده بود ازدواج کرد و سپس به تحریک خود قیصر روم را به جنگ با ایرانیان کشاند ولی لهراسپ به عوض جنگ تاج خود را به وسیله زریر برای گشتاسپ فرستاد و به این ترتیب خود از پادشاهی کناره گرفت و پسرش را بر تخت نشاند .

گشتاسپ از کتایون صاحب دو پسر بنامهای اسفندیار و پشوتن شد و در زمان او زرتشت ظهور کرد و دین خود را آشکار ساخت . گشتاسپ به این دین گروید و آتشکده ها برپا داشت و پسرش اسفندیار را برای شناساندن دین بهی به گرد جهان فرستاد و خود نیز به همین منظور به زابلستان رفت . او پس از مدتی به بدگویی گرزم نامی به اسفندیار بدگمان شد و دستور داد تا او را در گنبدان دژ زندانی کنند . ارجاسپ پادشاه توران که از گسترش آیین نو خشمگین بود چون دید اسفندیار در زندان گشتاسپ در زابل است و بلخ از وجود پهلوانان خالی مانده با سپاهش رو به بلخ گذاشت و کاخ و ایوان و آتشکده آنجا را به آتش کشید و لهراسپ پیر را که ناگزیر سلاح به دست گرفته و به جنگ آمده بود کشت و اوستا و پرستشگاه را سوزاند و هشتاد تن از موبدان را که سرگرم نیایش بودند سربرید و همای و به آفرید و دختران گشتاسپ را به اسیری برد .

گشتاسپ پس از شنیدن این خبر همراه با زریر و پسرانش فرشید ورد و نستور به کارزار آمد ولی در این جنگ ایرانیان شکست خوردند و سی و هشت تن از پسران گشتاسپ و بسیاری دیگر از ایرانیان کشته شدند . گشتاسپ فراری شد و به کوهی پناه برد . ارجاسپ آن کوه را محاصره کرد . گشتاسپ از سر درماندگی وزیرش جاماسپ را با لباس مبدل برای آزاد کردن اسفندیار به گنبدان دژ فرستاد و اسفندیار پس از آزادی رو به سوی کوه آورد و بسیاری از تورانیان را کشت و ارجاسپ را فراری داد ؛ سپس برای رهانیدن خواهران به توران رفت . او در این راه از هفت خوان گذشت و با لباس بازرگانان به روئین دژ وارد شد و آنجا را فتح کرد و ارجاسپ را کشت و خواهران را آزاد ساخت و پیش پدر بازگشت . گشتاسپ که تاآن زمان چند بار وعده تاج و تخت را به اسفندیار داده و هربار به نوعی سر از این کارباز زده بود این بار نیز شرط سپردن پادشاهی به اسفندیار را به بند کشیدن رستم و آوردن او به بارگاه قرار داد و به این ترتیب اسفندیار را به دنبال سرنوشتی نه چندان معلوم به زابلستان فرستاد .

در آنجا نه اسفندیار گوش به پندهای رستم داد و نه رستم گردن به بند اسفندیار سپرد . در نتیجه جنگی بین دو پهلوان درگرفت که اسفندیار در آن کشته شد . گشتاسپ پس از صد و پنجاه سال زندگانی بهمن پسر اسفندیار را به تخت نشاند و خود چشم از جهان فرو بست .


گشتاسپ در اوستا

و اما گشتاسپ اوستا که نام او بیش از هر پادشاه دیگری در کتب دینی مزدیسنا ذکر شده او در اوستا معاصر زرتشت و دوست و پشتیبان او و مروج کیش وی معرفی شده و در نتیجه هرجا نامی از زرتشت در میان است نام گشتاسپ و دعای خیر زرتشت در حق او نیز به همراه است . متاسفانه در ویشتاسب یشت کنونی که بخشی از اوستا به نام گشتاسپ است شرح حالی از گشتاسپ دیده نمی شود اما لابه لای بخشهایی از اوستای موجود و آثار پهلوی نظیر، یادگار زریر، چهره گشتاسپ گرچه متفاوت با روایات فردوسی و دقیقی ، ولی تا حدودی روشن می شود .

نخست در گاتها که کهنترین جزء اوستا و منسوب به خود زرتشت است چهاربار از او نام برده شده و مطالب آن به این شرح است :

1- زرتشت خواستار است که گشتاسپ به آرزوی خود برسد و کامروا شود .
2- زرتشت کی گشتاسپ را پیرو و دوست خود می داند و از اهورا مزدا خواستاراست که او را در فردوس با خود مشحور بگرداند .
3
- زرتشت کی گشتاسپ را شهریار مزداپرست و پیرو منش پاک و راستی می شمارد .
4- زرتشت کی گشتاسپ را با یکی از پسرانش که اسم او را نمی برد و با فرشوشتر یکجا نام می برد و آنان را یاوران دین اهورا می نامد و خواستار است که آنان با پندار و گفتار و کردارخویش اهورا مزدا را خوشنود سازند .

در سایرقسمتهای اوستا نیزغالباً به اسم این پادشاه برمی خوریم . مثلاً در آبان یشت زرتشت خواستار است که کی گشتاسپ از پیروان وی شود یا در جای دیگر آن گشتاسپ بلند همت رو به روی دریاچه فرزدان ، صد اسب و هزارگاو و ده هزارگوسفند برای ناهید قربانی می کند تا بر دشمنانش تثریاونت و پشن و ارجاسپ ظفر یابد . در زامیادیشت آمده است که کی گشتاسپ دارای فر کیانی بوده و از پرتو آن برحسب دین اندیشید و سخن گفت و رفتار کرد و به دین مزدیسنا گروید و دیوها را برانداخت و از نیروی گرزخویش مروج راستی شد و باز به دیشت و ثناء دین زرتشت شد و دین اهورایی را ازبند رهانید و به مقام برازنده جای داد و به تثریاونت و به پشن و ارجاسب و سایر خیونها ( تورانیها )ی نابکار چیره گشت .

افزون بر اینها یکی از قطعات اوستا به معنی وشتاسب یشت منسوب به خود گشتاسپ است که هشت فصل دارد واکثر آنها زرتشت پادشاه معاصر خود را دعا کرده و به او پند و اندرز می دهد و او را به پرستش یزدان و انجام وظایف دینی فرا می خواند . این قطعه بازمانده ای از نسک دهم اوستای دوره ساسانی موسوم به ویشتاسب است یعنی آموزش گشتاسپ را در خود موجود دارد که امروزه دیگر چیزی از آن در دست نیست ولی ظاهراً در این اثراز گشتاسپ و نودارشدن امشاسپندان به او برای بشارت پیامبری زرتشت مفصلاً صحبت شده . افزون بر آن در آبان یشت ، فروردین یشت رام یشت و ارت یشت نیز نام گشتاسپ برده شده و از او با احترام یاد شده است .

آنچه مسلم است اینکه کی گشتاسپ نه یک شهریار و افسانه ای و ساخته و پرداخته تخیل بلکه یک شاه راستین و تاریخی است که پیرو و دوست زرتشت و پشتیبان دین اوست و اگر مسلم باشد که گاتها سروده خود زرتشت است تردیدی نیز در واقعیت کی گشتاسپ باقی نمی ماند . نام او در اوستای کوی ویشتاسپ و در ادبیات پهلوی کی ویشتاسپ است که مرکب از کوی به معنی کی لقب پادشاهان کیانی و ویشت به معنی رمنده و از کارافتاده و اسپ به معنی اسب است که روی هم معنی دارنده اسب رمنده می دهد . معرب این نام یشتاسپ و بشتاسف و یونانی آن هیستاپس است . نام پدرگشتاسپ دراوستا ائوروت اسپ یا لهراسپ است که معنی آن دارنده اسب تندروست . از لهراسپ اطلاعات زیادی در اوستا وجود ندارد و نام او بیش از یک بار و آن هم به واسطه نام پسرش در اوستا نیامده اما در معرفی سلسله او چنین گفته می شود . لهراسپ پسراوزا و پسر مانوش پسر کی پیشین پسرکی اپیوه پسر کی کواد پس نسب لهراسپ در اوستا نیز به کی قباد سرسلسله کیانیان می رسد . او از خاندان نوذر پسر منوچهراست و بنابراین گشتاسپ نیز مانند همه پادشاهان کیانی از نوذریان محسوب می شود .

لهراسپ در اوستا نیز دو پسر به نامهای گشتاسپ و زریر دارد که از زریر به نام سپهبد ایران در جنگ با تورانیان یاد شده و از کشته شدنش به دست بیدرفش تورانی سخن رفته و به روان پاکش درود فرستاده شده است . لهراسپ پس از صدو بیست سال پادشاهی جای خود را به گشتاسپ داده است . گشتاسپ در اوستا همسری بنام هوتئوس و در پهلوی هوبش دارد که از خویشان گشتاسپ و ازنوذریان است . اودین زرتشت را می پذیرد و به آیین خداپرستی روی می آورد و نام او چندین بار در اوستا تکرار شده . هوتس از گشتاسپ سی فرزند دختر و پسر دارد که از چهار پسر او یعنی پشوتن ، اسفندیار، فرشیدورد و فرشوکو در اوستا به صراحت نام برده شده و در جایی درویشتاسب یشت زرتشت ، گشتاسپ را چنین دعا می کند که:« بشود که توبی ناخوشی و بی مرگ شوی مانند پشوتن ». پس پشوتن چنانکه برمی آید در سنت مزدیسنا از جاودانهاست . نام پسر دیگر گشتاسپ که اسفندیار باشد در اوستا سپنودات و در فروردین یشت و دیشتاسب یشت از اونام برده شده و دریادگار زریر که یک اثر پهلوی است از دلاوریهای او در جنگ با تورانیان و کشته شدن ارجاسب به دست او داستانهای زیادی موجود است . بنابرسنت مزدیسنا ، زرتشت اسفندیار را در آب مقدس می شوید تا رویین تن و بی مرگ شود .

همچنین گشتاسپ از همسرش هوتس دودختربه نامهای هماک و واریدکنا دارد که در درواسپ یشت و در یادگار زریر از آنها نام برده شده که آنان پس از شکست ایرانیان به دست تورانیان اسیر به توران برده شده اند . دختر دوم همان است که در شاهنامه به آفرید نامیده می شود . زمان لهراسپ و پس از او گشتاسپ را می توان زمان پیدایش تغییرات بسیار اساسی در اوضاع کشور و پادشاهان کیانی دانست که البته این تغییرات می تواند ناشی از ظهور زرتشت در این عصر باشد .

بنابه روایت بندهشن سی سال پس ازپادشاهی گشتاسپ زرتشت ظاهر شد و دین خود را به گشتاسپ نمایاند . گشتاسپ نیزآن دین اهورایی را پذیرفت و به خدمت آن دین درآمد . از این پس همه زندگانی و قدرت گشتاسپ در راه خدمت و گسترش دین صرف می شود . جنگ با تورانیان که تا آن زمان فقط جنبه کین خواهی داشت به جنگ مذهبی تبدیل می شود که مجاهد و قهرمان بزرگ این جنگها و بازوی دین گشتاسپ است . او مخالفان و کافران و در راس همه آنها ارجاسب را از میان برمی دارد و خود و خانواده اش سزاوار ستایش زرتشت می شوند . گشتاسپ دراین جنگها پدر و بیست و دو تن از پسرانش را از دست می دهد و دو دخترش به اسیری درمی آیند ولی خود هیچ گاه دست از خدمت به دین و گسترش آن در جهان برنمی دارد . او در آتشکده بزرگ ایران یعنی آذر فریغ و آذربرزین را بنا می نهد و جهان را از وجود خود آبادان می کند .

جنگهای گشتاسپ در اوستا چنان پرارزش اند که حتی کوهها نیز بیاری این مجاهد قهرمان فرستاده می شوند . بنابه روایت بندهشن زمانی که در جنگ با ارجاسب در کوه کومش کار بر ایرانیان سخت می شود ، کوه فرو می ریزد و کوه دیگری به نام متن فریات ( فرودرس ) به جای آن برمی آید که مایه نجات گشتاسپ و همراهان او می شود . عمرگشتاسپ در اوستا صد و پنجاه سال ذکر شده و بنابر کتب زرتشتی ده سال پس از وفات زرتشت ، گشتاسپ نیز در گذشته و بهمن ، پسراسفندیارجانشین او شده است . از رستم و واقعه کشته شدن اسفندیار و جانشین گشتاسپ در اوستا ذکری به میان نیامده و پس از گشتاسپ از دیگر پادشاهان کیانی نیز نامی در اوستا برده نشده است .

میان شخصیت گشتاسپ در متون دینی و روایت شاهنامه تعارض شدیدی به چشم می خورد . گشتاسپ اوستا، بزرگوار و والا و پادشاهی باشکوه و دیندار و پشتیبان زرتشت و گشاینده راه دین است که دعای خیر زرتشت را همه جا به همراه دارد . او قهرمان جنگهای مذهبی و مروج دین اهورایی در جهان است و از این نظر شباهتی تام به شخصیت اسفندیار در شاهنامه دارد اما چهره گشتاسپ شاهنامه چندان درخشان نیست . او پادشاهی اسیر خواهش های نفس است که سلطنت را به زور از پدر می گیرد اما حاضر نمی شود آن را به پسرش اسفندیار بدهد . او حتی گذشت پدر را هم ندارد و چهار بار در این مورد با اسفندیار عهدشکنی می کند و عاقبت هم چون ارجاسب او را مطمئن می کند که پایان کار اسفندیار در زابلستان است او را به جنگ بی موردی با رستم می فرستد تا خود چندروزی بیشتر بر تخت باقی باشد . پس از کشته شدن اسفندیار گرچه او دیرزمانی پادشاهی می کند ولی به خاطر همین کارش همیشه مورد سرزنش خویشان و نزدیکان قرار می گیرد .

گشتاسپ شاهنامه در دوران شاهزادگی خود در روم دلاوریهایی از خود نشان می دهد ولی به هنگام پادشاهی در هیچ جنگی شرکت ندارد و تنها از دورناظر جنگ است . او تنها یک بار به جنگ می رود که آن هم نیمه کاره سپاه را رها می کند و خود به کوه می گریزد و بعد بی شرمانه به دنبال اسفندیار که خود او را به غل و زنجیر کشیده است می فرستد تا برای نجاتش بشتابد . در شاهنامه اسفندیار است که جنگ را پیش می برد و ارجاسب را از میان برمی دارد و اصولاً هرچه قهرمانی و دلاوری در اوستا برای گشتاسپ برشمرده شده در شاهنامه به اسفندیار منسوب است . گشتاسپ شاهنامه برخلاف گشتاسپ اوستا پادشاهی کشور برباد ده است.

او تا قبل از زرتشت به تورانیها باج می پردازد و بعدها نیز کشورش را بی سرپرست رها می کند و به میهمانی رستم می رود . تورانیها با استفاده از این فرصت است که مملکت او را غارت می کنند و پدرش را می کشند و دخترانش را به اسیری می برند . بعد از این ماجرا نیز گشتاسپ شاهنامه حق میزبانی رستم را نگه می دارد و اسفندیار را به جنگ او می فرستد تا دست بسته به بارگاهش بکشاند .

علاوه بر تفاوتهای شخصیتی که میان گشتاسپ شاهنامه و گشتاسپ اوستا وجود دارد چند فرق ظاهری نیز میان اطرافیان گشتاسپ و اسامی آنها در اوستا و شاهنامه به چشم می خورد :
همسر گشتاسپ در روایت دقیقی کتایون دختر قیصر روم است که او را ناهید می خوانند . در حالی که همسرگشتاسپ در اوستا هوتئوس از خاندان نوذرو یک زن ایرانی است وبا گشتاسپ هم خانواده است . گمان می رود روایت کتایون جدیدتر باشد و بعدها به داستان گشتاسپ راه یافته است . نام پسران گشتاسپ دراوستا ، نام پسران گشتاسپ در اوستا ، اسفندیارو پشوتن و فرشیدورد و فرشوکر است ولی در شاهنامه از پسر چهارم نامی به میان نیامده و درعوض دقیقی علاوه بر سه پسر فوق از اردشیر و شیرو و شیداسپ و نیوزار نیز به عنوان پسران گشتاسپ نام می برد که در اوستا از آنها اثری نمی یابیم .

در یادگار زریران جاماسب پیشگوئی می کند که بیست و دو تن از پسران گشتاسپ در جنگ کشته خواهند شد ولی در شاهنامه تعداد پسران کشته شده گشتاسپ سی و هشت تن ذکر شده است دیگر آنکه در آثار پهلوی بنای او آتشکده بزرگ از سه آتشکده ایران یعنی آذرفربغ و آذربرزین مهر به گشتاسپ نسبت داده می شود ولی دقیقی تنها آتشکده آذربرزین را ساخته او می داند و فردوسی ساختن این آتشکده را هم به لهراسپ نسبت می دهد . در اوستا از چندین دشمن دیشتاسپ نام برده شده مثل تثریاونت پشن اشت ائورویت درشی نیک سپین ج اوروشک و ارجت اسپ که آخری همان ارجاسب تورانی است که درشاهنامه تنها دشمن گشتاسپ محسوب می شود . علاوه براین درمتون پهلوی متاخرتردیشتاسب دشمن دیگری هم دارد که نامش اخوان سپید است و دیشتاسب با او جنگیده و بروی غلبه می کند .

در اوستا جاماسب وزیر گشتاسپ خردمندترین و داناترین کس در دربار گشتاسپ است . اودراوستا همسر پوروچیت دختر زرتشت و مردی شریف و محترم است و علاوه براو از برادرش فرش اوشتر نیز در اوستا یاد شده که وزیر دیگر گشتاسپ و پدر زن زرتشت است . ولی در شاهنامه گشتاسپ بیش از یک وزیر ندارد که آن هم جاماسپ است و مانند خود گشتاسپ در شاهنامه ، شخصیتی دگرگونه دارد . جاماسپ در شاهنامه متهم است که با پیشگویی خود در کشته شدن اسفندیار، با گشتاسپ همدست است و این اتهام را پشوتن علناً به او وارد می کند و او را به خاطر دروغ زنی و فتنه انگیزی اش شوم و بدکیش می خواند و نفرین می کند .

این گونه مغایرتها که میان گشتاسپ اوستا و گشتاسپ شاهنامه وجود دارد ، می تواند ناشی ازعلل گوناگونی باشد که از آن جمله می توان زدگی شدید مردم را از دین و موبدان و مقامات مذهبی در زمان ساسانیان دانست که با تیره کردن چهره معتمدان مذهبی در روایات پهلوانی و ملی تنفر خود را نسبت به آنان نشان داده اند . یا می توان این اختلاف را ناشی از وجود اختلاف در مآخذ و منابعی دانست که مورد استفاده دقیقی و فردوسی قرار گرفته اند .